تصورش کن توی جاده تاریک و خلوت که انتهاش معلوم نیست و چراغش نور ماه
توی و خودت و سازت
راه میری..........ساز می زنی.......میری....... میری...... میری.....
کجاش مهم نیست اصلا چقدر خوب میشه اگه انتها نداشته باشه و تو همینطور بری بدون هیچ خستگی و فکری
بدون آدمکایی که دوروبرتن ؛ فقط تو سازت ...فقط.....