سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاموش و تنها

شاید رازی را نهان دارد

شاید تلخی گوارای شرابی را

در سکوت خود به پا دارد

اما.........

من در سکوت او هیچ نخواهم یافت

جز خلای از سکون

که همواره مرا در خود غرق خواهد کرد.

 


+ تاریخ پنج شنبه 89/5/7ساعت 2:30 عصر نویسنده مینا | نظر
 اولین باری که تصمیم گرفتم اینجارو را بندازم یه شبی بود مثل همه شبا و بازم مثل همیشه داشتم به یه داستان کوتاه فکر میکردم
یک دفعه تصمیم گرفتم به جای اون تقویم با قدمت 20سال بیام اینجا بنویسم!
حدس میزنم که بیشتر مطالب اینجا مال خودم باشه ولی اگه نبود زیرش مینویسم.شایدم همش مال دیگروون شد........
قضاوت .........................هه باید بگم کاره آسونیه ولی بهمون اندازه فریب خوردن ام آسونه !و این که رو نوشته های من چه قضاوتی می کنین .
شاید همش دروغ باشه شاید همش عین واقعیت؛ شایدم هیچکس به این چرک نوشته های من اهمیت نده ولی برام مهم نیست چون فقط توهمات ذهن منه........

+ تاریخ یکشنبه 89/5/3ساعت 1:44 عصر نویسنده مینا | نظر

ما نقش قهرمان را بازی می کنیم چون ترسوئیم ؛

نقش قدیس را بازی می کنیم چون شریریم ؛

نقش آدمکش را بازی می کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی تابیم؛

واصولا از آن رو نقش بازی می کنیم که از لحظه تولد دروغگوئیم.


+ تاریخ چهارشنبه 89/4/30ساعت 9:24 عصر نویسنده مینا | نظر
<      1   2   3