|
می دونی چیش عجیبه اینکه تو هر روز میای و راجع به تمام وقایع روزت دروغ میگی بدون اینکه واسه من فرقی کنه راستش یا.....
عجیب تر از اون اینکه منم هروز مثل همیشه میگم عجب! چه اتفاقی!
کم کم دارم فکر می کنم شاید من برات نقش یه دفترچه یادداشت زنده رو دارم که می تونی باش با انعکاس افکارت روبه رو شی.
میدونی اون راست میگه. همیشه راست میگه؛بابام و میگم
همیشه میگه آدما دورو دارن سعی کن فقط با یه روشون برخورد کنی بیش اندازه بهشون نزدیک نشی.
میدونی اون راست میگه. همیشه راست میگه.
تصورش کن توی جاده تاریک و خلوت که انتهاش معلوم نیست و چراغش نور ماه
توی و خودت و سازت
راه میری..........ساز می زنی.......میری....... میری...... میری.....
کجاش مهم نیست اصلا چقدر خوب میشه اگه انتها نداشته باشه و تو همینطور بری بدون هیچ خستگی و فکری
بدون آدمکایی که دوروبرتن ؛ فقط تو سازت ...فقط.....